از بینن سیوان تا کای ایدی
محمدنبی عظیمی محمدنبی عظیمی

درحاشیهء 24 اکتوبر روز جهانی سازمان ملل متحد

 

همان طوری که دراین روزها هرجا بروی وبه هرسخنی که مربوط به انتخابات ریاست جمهوری افغانستان می شود گوش بدهی ، نام کای ایدی ومعاون سیاسی وی پیترگالبرت به گوشت می رسد واز نقش مثبت ویا منفیی که این دو عضو ارشد سازمان ملل متحد* دراین پروسه بازی کرده اند سخن زده می شود، همان طور هم  بی اختیار یک نام دیگر در ذهنت تداعی می شود ، نام همومردک  قبرسیی که سال ها پیش ، پیش از فرو پاشی حاکمیت حزب د.خ. افغانستان درهمچون روز های سردرگمی و بحران بر سرزبان ها بود: بنین سیوان!

 

  نخستین بار که اورا از نزدیک دیده وباوی سخن گفتم ، چند روز پس ازبرگشتم از شهر مزارشریف به کابل بود. او با شتاب وبدون مراعات کردن عرف ها ونزاکت های دیپلوماتیک راساً از میدان هوایی کابل به دفترم آمد ومرا چنان غافل گیر کرد که حتا برای خیرمقدم گفتن به وی موقع نیافتم تا ازپشت میز کارم بلند شوم وبه استقبالش تا آستانه اتاق بروم. آخر وی نماینده با صلاحیت سازمان ملل متحد یا درواقع سفیر فوق العاده پطروس پطروس غالی در افغانستان بود ومن می بایست نه تنها تدابیرویژه یی جهت پذیرایی بهتر ازوی می گرفتم ، بل از رئیس جمهور کشور نیز درباره این ملاقات کسب اجازت می کرده  درروشنی رهنمود های وی با آقای سیوان صحبت می کردم. وانگهی او نیز مکلف بود تا برای ملاقات  با یکی از مقامات ارتش ازمجاری دیپلوماتیک کشور داخل اقدام شود.

 

 شکی نیست که سیوان را بارها در صفحهء تلویزیون افغانستان دیده بودم : اومرد آراسته وپیراسته یی بود . لباسش شیک ، قامتش بلند  ، صورتش استخوانی ، چشمانش درشت ، نگاهش روشن  و خطوط چهره اش به قاعده بود. آن روز نیز که دریشی راهدار سیاه رنگ ونکتایی سرخ آویزهء گردنش بود و بوی عطر قیمتی دل انگیزش از تشخص واشرافیتش حکایت می کرد، با سیمای خندان به میز کارم نزدیک شده ، مانند یک شرقی بغل گشود وبا من مصافحه کرد.  با وی یکی از کارمندان دفتر سکاپ ملل متحد در کابل که به زبان فارسی وبا لهجهء ایرانی صحبت می کرد ، همراه بود. آن شخص پس از معرفی کردن من وسیوان به یک دیگر، خودش را نیز معرفی کرد : حسین بوتسالی کارمند دفتر اسکاپ و ترجمان .( این شخص از ترکیه بود)

 

  راستش درآن روزها که شهرچهاریکار وحتا پایگاه هوایی بگرام از اثر سازش وتوطئه عناصر معلوم الحال سقوط کرده و مخالفین شهر کابل را درمحاصره داشتند ، رفت وآمد بینن سیوان به کابل واسلام آباد و تهران برای هر افغان به ویژه شهریان کابل که ازترس پایمال شدن و بی عزت شدن خانواده های شان توسط حزب اسلامی و جمعیت به خود می لرزیدند، این امید را در دل ها بارور می ساخت که با تحقق پلان ها وطرح هایی که وی برای آوردن صلح پیشکش می کرد ، انتقال قدرت به صورت مسالمت آمیز رخ خواهد داد و درنتیجه صلح وامنیت به میان خواهد آمد. به همین سبب هم بود که نام او حتا درددوردست ترین نقاط کشور بر سرزبان ها بود. حتا بر سرزبان های مردمی که نه سواد داشتند ونه آگاهی لازم ازموجودیت سازمانی به نام ملل متحد. دریک کلام این که وی درآن ایام ولیالی به نماد باور، اطمینان ، پیام آور آشتی وصلح تبدیل شده بود.

 

    او درآن روز -- همچنان که درصص 538 – 539  اردو وسیاست آمده است-- ، از توافقی که بین وی و داکترنجیب الله و مجاهدین سابق جهت انتقال مسالمت آمیز قدرت صورت گرفته بود سخن گفت  واز این که دگرگونی های شمال بدون خونریزی وکشته شدن وپامال گردیدن مردمان بی گناه آن سامان صورت گرفته بود ، مراتب امتنان سرمنشی سازمان ملل متحد را به من واز طریق من به نظامیان باز گو کرد. سپس وی ازایجاد شورای نظامیی که پس از استعفای مرحوم نجیب الله برای مدت کوتاهی ازخلای قدرت جلوگیری کند و پس ازآن قدرت را به شورای پانزده نفری تسلیم کند صحبت نموده وجویای نظر من در این زمینه گردید که دراین جا ضرورت به تکرار آن صحبت ها نمی بینم. تنها می خواهم بگویم که طرح وی در مورد ایجاد شورای نظامی با موجودیت وزرای دفاع ، داخله و امنیت دولتی درهمان نخستین لحظات به نظرم غیرعملی و خیالپردازانه جلوه کرد و به  نظرم رسید که این آدم با وصف دویدن ودویدن و پویایی فراوانش جهت فراهم ساختن صلح وآشتی درسرزمین ما، طرح احساساتی وناپخته یی دارد که نمی توان به عملی شدن آن دل بست. درآن ملاقات او با حرارت سخن می گفت و از صلحی که به ابتکار وکوشش او به وجود می آمد به وجد آمده بود. یادم است که هنگامی که از مجاهدین سابق حرف می زد، دستش را چنان تکان می داد که انگارمگس مزاحمی را از خود براند.  می گفت : " آنان دیگر نمی توانند دربرابر این طرح مقاومت کنند. دیگر همه چیز گذشته است. فقط یکی دونفری هنوز هم مقاومت می کنند که چندان هم جدی نیستند ، فقط ناز می کنند ؛ ولی به زودی این طرح را خواهند پذیرفت."

 

غافل ازآن که آدم ها را نمی توان با حرکت دست از خود دور کرد. غافل ازاین که رویداد های زنده گی مگس هایی نیستند که با یک حرکت دست فراری داده شوند. او همین حرف ها را زد و همان طوری که با شتاب آمده بود وبا شتاب سخن گفته بود، با همان شتاب هم دفترم را ترک گفت. اما دریغا که درآن لحظات این همه شتاب وعجله به نظرم بسیار طبیعی جلوه کرد و هرگز تصور نمی کردم که او یعنی سفیرعالیرتبه صلح سازمان ملل متحد آقای بینن سیوان با این طرح های شتاب زده  واین خوشباوری های کاذب، می خواهد کلوخی را درآب بگذارد و بگذرد و به سرنوشت حاکمیت ، حزب  و مردم افغانستان بازی کند و با وعده های فریبنده وبی اساس وپلان بی شرمانهء بعدی اش داکتر نجیب الله شهید را تشویق به ترک نمودن کشوربه صورت مخفیانه نماید. البته درآن زمان نه من ونه هیچکس دیگری باور نمی کرد که چنین شخصیت برجسته یی شیفتهء پول باشد وبه خاطر به دست آوردن آن تا این حد زبون گردد که یک کشوری را درازای آن به امان خدا رها کند. اما  شیفته گی او به قدرت افسونگرانهء پول زمانی برملا شد که بعد از ماموریت ناکامش در افغانستان دریکی از ادارات ملل متحد به کار گماشته شد و با تردستی و مهارت مبالغ هنگفتی به کیسه اش سرازیر ساخت که بعد ها این اسرار فاش شد و کوس رسوایی اش درعالم نواخته شد.

 

   باری، به زودی ناپخته گی و غیر عملی بودن این طرح ها هویدا شد و همین آدم که تا دیروز نماد امید وباور و آشتی ومصالحه بود به نماد بی باوری، کلاهبرداری و معامله گری در نزد مردم ما تبدیل گردید . زیرا ناکامی های طرح های او چنان دمار از زنده گی مردم ما بدر کرد وچنان فاجعه یی را آفرید که بر هیچ تنابندهء این سرزمین بلاکشیده ما پوشیده  نمی تواند بود. به همین مناسبت بود که بعد ها هنرمندان محبوب کشور بانو نغمه وهسر پیشین اش آقای منگل آهنگ تراژیدیی را درهجو و مذمت وی سرودند که مطلع آن چنین بود:

 

 داستاسی پلانونه دربدرکرل هرافغانه

 آقای بینن سیوانه

 

اما تنها آواز خوانان درآهنگ های شان وی را هجو وعوام الناس  برسرسفره های شان وی را دعای بد نمی کردند ، بل  شاعرانی هم بودند که درمورد او طبع آزمایی کرده بودند:

 

                           بینن سیوان ســـــــــرت  برباد بادا          تنــــــت رنجور درد خار بادا

                          زرشوت هایی که درجیبت بکردی          به قلبـــــــت مرمی اشرار بادا

یا

 

                         اسیر حزب اسلامی شوی تــــــــــو         یه زندان " نظار" باقی شوی تو

                        عزیزانت به چنگ وحدتی بــــــــاد         هلاک آب و بی نانی شـــــوی تو

 

                                                                 ***

  بعد از رفتن آقای سیوان نماینده گان دیگری از سوی سازمان ملل متحد به افغانستان آمدند که از میان آنان نام دو شخصیت :  لخدر براهیمی  و کای ایدی بر سرزبان های مردم ما افتاد واین سازمان را بیشتر به مردم ما حتا درسطح قراء وقصبات  دور افتاده  درمیان مردم محروم از سواد و نبود رسانه های خبری  معرفی کرد. لخدر براهیمی پس از کنفرانس بن و تشکیل دولت مؤقت به ریاست حامد کرزی پرآوازه و خبر ساز شد و کای آیده دردور دوم انتخابات پس از افشاگری های بی رحمانهء معاون سیاسی اش آقای پیتر گالبرت درمورد حمایت بیدریغ وی از حامد کرزی و تقلب گسترده یی که به نفع او صورت گرفته بود. هرچند که کای آیده این ادعاهارا رد می کند وخویشتن را جنگ سالار دفتر نشین نمی خواند.

 

 

رویکرد:

* کنفرانس سان فرانسسکو در25 اپریل 1945 با شرکت پنجاه کشور بنا به دعوت ایالات متحده امریکا، شوروی سابق ، انگلستان ، چین وفرانسه درسان فرانسسکو دایر شد که تا 26 جون همان سال ادامه یافت. دراین کنفرانس منشور ملل متحد تصویب شد واز 24 اکتبرهمانسال قدرت اجرایی یافت. به همین مناسبت است که روز 24 اکتوبر را روز تاسیس سازمان ملل متحد می دانند.


October 25th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات